جدول جو
جدول جو

معنی واقف گردانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واقف گردانیدن
(فَ نِ شَ تَ)
آگاه کردن. واقف کردن. آگاه گردانیدن: واقف گردان او را بدرستی اختیار کردنت در آنچه جسته ای آن را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). پادشاه را بر خیانت کسی واقف مگردان مگرآنکه بر صحت آن قول بکلی واثق باشی. (گلستان). مرا به عیب من واقف گردانیدی. (گلستان). گفت مرا نیز بر کیفیت آن واقف گردان. (گلستان). رجوع به واقف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ بَ گِ رِ تَ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(فَ وَ دَ)
رسانیدن. واصل کردن. بردن: ملائکه ملاقات نمایند با آن امام دردهید بشارت او را به آمرزش، واصل گردانید به او تحفه های کرامت را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311)
لغت نامه دهخدا
(خُ فِ قَ / قُو کَ دَ)
رجوع به صاف کردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
آگاه شدن. آگاه گردیدن. آگاه گشتن. واقف شدن. واقف گشتن: و بنده ملطفه پرداخته بود مختصر این شرح پرداختم تا رای عالی بر آن واقف گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360). باید که در وقت که بر این نبشته واقف گردی از راه نسا سوی درگاه آیی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 374). مثال داد استاد مرا بونصر تا آن را پوشیده دارد چنانکه کس بر آن واقف نگردد. (تاریخ بیهقی ص 409). اگر بر حاجت تو واقف گردد هر آینه در قضای آن توقف روا ندارد. (گلستان).
میکند در پردۀ دل سیر دایم ماه من
تا کسی واقف نگردد از غم جانکاه من.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از واقف گرداندن
تصویر واقف گرداندن
آگاه کردن آگاهاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والی گردانیدن
تصویر والی گردانیدن
شهرپ کردن کنارنگ گردادند ن استاندار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف گردیدن
تصویر واقف گردیدن
آگاه شدن آگاهی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار